تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
ابزار بتادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
خدمات سئو سایت
چاپ ساک دستی پارچه ای
چاپخانه قزوین
استارتاپ
آموزش خلبانی
طراحی سایت در قزوین
چاپ ماهان
چاشنی باکس
کرگیری
کرگیر
هلدینگ احمدخانی قم
زبان انگلیسی
https://avalpack.com
سئو سایت و طراحی سایت پزشکی
خرید آجیل
همکاری در فروش
دانلود سریال
لوله‌ پلی‌ اتیلن

ديوان شعر اهل بيت ع - حضرت رقيه س

شعر شهادت حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,

ای دشمن بی شرم من بابا ندارم

در بین صحرا مانده ام ماوا ندارم

زخمی شدم از بس که در صحرا دویدم

مجروح و زخمی مانده دیگر پا ندارم

دیروز بر دوش عمویم بودم اما

امروز جز خار مغيلان جا ندارم

سیلی زدی با بغض مانده از سقیفه

محکم بزن چون دیده ی بینا ندارم

چشمم پر از خون شد گمانم ای پدر جان

من فرق با افراد نابینا ندارم

گفتم به عمه کاش می شد گیسوانم

می بافتی نزد پدر ، اما ندارم

از بس ملامتهای شامی را شنیدم

جايي براي حرف بي پروا ندارم

تا گیسوانم را بدست باد دادم

گفتم خدا را شکر دیگر نا ندارم

با عمه ام گفتم دعا کن بر وفاتم

از بی کسی خسته شدم بابا ندارم

گوشم شده پاره ز سنگینی سیلی

در فاطمه بودن ببین همتا ندارم

شیرین زبانی کار هر روز رقیه است

بابا ببین مثل گذشته تا ندارم

چشم کنیزی دوخت بر ما مرد شامی

بابا دگر راهی بجز افشا ندارم

با ضربه هایی که عدو بر پیکرم زد

فرقی دگر با مادرت زهرا ندارم

چشمان پر خون شما خیره به من شد

من را ببر بابا که دیگر پا ندارم

اصغر چرمی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/9/17 - 08:10 | 1 2 3 4 5

شعر شهادت حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,


گرچه بشنیدم ولی هرگز نمی شد باورم

روضه ای که سالها سوزانده چشمان ترم

این که شیخی بی حیا فریاد می زد یا امیر

با اجازه دختر شیرین زبان را می برم

اصغر چرمی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/9/16 - 17:51 | 1 2 3 4 5

شعر شهادت حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,

ز بعد هجر تو دیگر ز زندگی سیرم

ببین به چشم پر از خون که من زمین گیرم

به جان عمه ی از غم خمیده ام سوگند

اگر که دیر بیایی خرابه می میرم

تمام اهل خرابه به خویش می گویند

برای دیدن بابا بهانه می گیرم

از آن زمان که فتادم به ضربه ای از پا

به عمه گفته ام ای وای دست و پا گیرم

شنیده ام که پدر قصد دیدنم دارد

گمان کنم خبرش کرده اند دلگیرم

سه سال زندگیم شد شبیه سیصد سال

گواه حرف من است ماجرای تغییرم

صدای صوت پدر مانده در دل تنگم

همان که از غم او دیگر از جهان سیرم

از آن دمی که به روی عمو نظر کردم

میان قلب من است بانگ صوت تکبیرم

ز خواب خوش که پریدم به عمه ام گفتم

گمان کنم که وصال است شرح تعبیرم

میان کوچه و بازار ناسزا می گفت

همان حرامی ملعون که کرد تکفیرم

هنوز مانده ام از این که با چه جرمی او

به کنج خانه ی مخروبه کرده زنجیرم

مگر نه این که بُوَد جد من نبی الله؟

منم نشانه ی قرآن منم که تطهیرم

کجاست ساقی عطشان لشگر بابا؟

ببیندم که چگونه به موج تحقیرم

چه گویم از غم هجران طفل شش ماهه

که بغض تشنگی او شده گلو گیرم

بپرس ای پدر از شامیان بی انصاف

بجز محبت زهرا چه بوده تقصیرم

به قد خم شده و رنگ زرد من پیداست

شهادت است در این خرابه تقدیرم

اصغر چرمي


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/9/16 - 08:00 | 1 2 3 4 5

شعر شهاىت حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,

ز بعد هجر تو دیگر ز زندگی سیرم

ببین به چشم پر از خون که من زمین گیرم

به جان عمه ی از غم خمیده ام سوگند

اگر که دیر بیایی خرابه می میرم

تمام اهل خرابه به خویش می گویند

برای دیدن بابا بهانه می گیرم

از آن زمان که فتادم به ضربه ای از پا

به عمه گفته ام ای وای دست و پا گیرم

شنیده ام که پدر می زند سری بر ما

گمان کنم خبرش کرده اند دلگیرم

سه سال زندگیم شد شبیه سیصد سال

گواه حرف من است ماجرای تغییرم

صدای صوت پدر مانده در دل تنگم

همان که از غم او دیگر از جهان سیرم

از آن دمی که به روی عمو نظر کردم

میان قلب من است بانگ صوت تکبیرم

ز خواب خوش که پریدم به عمه ام گفتم

گمان کنم که وصال است شرح تعبیرم

میان کوچه و بازار ناسزا می گفت

همان حرامی ملعون که کرد تکفیرم

هنوز مانده ام از این که با چه جرمی او

به کنج خانه ی مخروبه کرده زنجیرم

مگر نه این که بُوَد جد من نبی الله؟

منم اشاره ی قرآن منم که تطهیرم

کجاست ساقی عطشان لشگر بابا؟

ببیندم که چگونه به موج تحقیرم

چه گویم از غم هجران طفل شش ماهه

که بغض تشنگی او شده گلو گیرم

بپرس ای پدر از شامیان بی انصاف

بجز محبت زهرا چه بوده تقصیرم

به قد خم شده و رنگ زرد من پیداست

شهادت است در این خرابه تقدیرم

اصغر چرمی


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/9/14 - 10:10 | 1 2 3 4 5

شعر شهادت حضرت رقیه(شعر شب سوم محرم)

دسته بندی : حضرت رقيه س,

ای دشمن بی شرم من بابا ندارم

در بین صحرا مانده ام ماوا ندارم

زخمی شدم از بس که در صحرا دویدم

مجروح و زخمی مانده دیگر پا ندارم

دیروز بر دوش عمویم بودم اما

امروز جز خار مقيلان جا ندارم

سیلی زدی با بغض مانده از سقیفه

محکم بزن چون دیده ی بینا ندارم

چشمم پر از خون شد گمانم ای پدر جان

من فرق با افراد نابینا ندارم

گفتم به عمه کاش می شد گیسوانم

می بافتی نزد پدر ، اما ندارم

از بس ملامتهای شامی را شنیدم

جايي براي حرف بي پروا ندارم

تا گیسوانم را بدست باد دادم

گفتم خدا را شکر دیگر نا ندارم

با عمه ام گفتم دعا کن بر وفاتم

از بی کسی خسته شدم بابا ندارم

گوشم شده پاره ز سنگینی سیلی

در فاطمه بودن ببین همتا ندارم

شیرین زبانی کار هر روز رقیه است

بابا ببین مثل گذشته تا ندارم

چشم کنیزی دوخت بر ما مرد شامی

بابا دگر راهی بجز افشا ندارم

با ضربه هایی که عدو بر پیکرم زد

فرقی دگر با مادرت زهرا ندارم

چشمان پر خون شما خیره به من شد

من را ببر بابا که دیگر پا ندارم

اصغر چرمی



برچسب‌ها : ,,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/10 - 11:19 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,

منم و آسمانِ زیبایی

کهکشانی همه تماشایی

منم و روح های روحانی

صاحبان دَم مسیحایی

منم و خانواده ای که خدا

خلقشان کرده است رویایی

من غلام قبیله ای هستم

که غلامیش ، باشد آقایی

هرکدامی که نامشان ببری

قبله هستند خود به تنهایی

پسرانِ قبیله مادری اند

دختران قبيله بابايي

 

دخترانش اگر چه لیلایند

همه مجنونِ عشق زهرایند


همه آبها که دریا نیست

همه رنگها که زیبا نیست

آسمان گرچه هست بالا لیک

هرکجایی که عرش اعلا نیست

گرچه مجنون زیاد هست اما

هرکه معشوق شد که لیلا نیست

گرچه از نسل فاطمه اما

هرکسی که شبیه زهرانیست

 

ای شکوهِ مثالی زهرا

چون تو کس نیست تالی زهرا


پدرت باز شوق دختر داشت

در سر خود هوای کوثر داشت

سخت دلتنگ روی مادر بود

دلی عاشق چنان کبوتر داشت

در قنوتی تمام بارانی

تاکه سر را برآسمان بر داشت

تو رسیدی و بعد از آن بابا

در کنارش دوباره مادر داشت

از سر شوقِِِ ِدیدنت ارباب

یکسره دیده سوی خواهر داشت

 

که رسیده است مادر سادات

خواهرم نذر مقدمش صلوات


تا خدا سایه گستر دنیاست

سایه ی تو همیشه برسر ماست

تو عنایت شدی اگر بر خاک

از عنایات عالم بالاست

چشمه ای از کرامتت خورشید

قطره ای ازمحبتت دریاست

مادر تو طلیعه ي نور است

پدر تو امام عاشوراست

همه ی عشق ِحضرت ارباب

از لبانت شنیدن باباست

 

روز اول تورا خدای حسین

آفریده فقط برای حسین

 

پلکهایت اگر شده سنگین

خوش بخواب ای حقیقت شیرین

چشم خود را ببند و در رویا

خواب مادربزرگِ خویش ببین

بین رویا به روی زانویِ

جدّ والا مقام خود بنشین

بی تو شیرین زبانِ شهر دمشق

بی نمک هست سفره ي رنگین

بی تو در سفره ازگلوی عمو

نرود هیچ آب خوش پایین

من دعا میکنم بیا امشب

این دعای مرا بگو آمین

 

ای خدا جان دختر جانان

فرج صاحب الزمان برسان

 

ای همه عشق حضرت باری

شب ز نیمه گذشته بیداری

کاروان میرود بخواب آرام

که در آغوش ِعمه جا داری

تاکه دوش عموست لازم نیست

بر زمین پای خویش بگذاری

ترس دارم خدای نا کرده

به گل پای تو رود خاری

یاکه آیینه ی رخ زهرا

به تو سنگی رساند آزاری

 

تو کجا درخرابه خانه کجا؟

توکجا ضرب تازیانه کجا؟

محسن عرب خالقي

 


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/12 - 12:00 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,


رايت نصر خدا به دوش ابالفضل

ناله ي تو معني خروش ابالفضل

خنده ي مستانه ات سروش ابالفضل

صرف دلِ تو توان و توش ابالفضل

قهقه ات تا رسد به گوش ابالفضل

ميرود از سر تمام هوش ابالفضل

 

طيِّ چهل منزل است رأس بريده

بر لبِ خشكيده ات خنده نديده

 

اي شده از كودكي امير و علمدار

ناله ي تو ذوالفقار حيدر كرار

اي ز فراق ِ رخ ِ پدر شده بيمار

حاجت خود را سحر گرفته ز دلدار

قلب مرا هم بگير و خوب نگهدار

روز قيامت به دست فاطمه بسپار

 

هست عجين با ولايتِ تو سرشتم

روز قيامت تويي تويي تو بهشتم

 

اي همه ليلايي يان ز عشق تو مجنون

اي به سلوكِ شهيد سِير تو قانون

نهضت كرب و بلا به اشك تو مديون

نَه نشيندم ز بارگاه تو ، ممنون

تا كه بشويد سرشك آن رخ ِ پرخون

دست خدا شد از آستين تو بيرون

 

شام غمت با حضور دوست سحر شد

نيمه ي جانِ تو رونماي پدر شد


يا رقيه بنت الحسين س

برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/12 - 11:59 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,

اين جلوه ها كه سقف سحر را شكسته اند

وقت نزول ، كوه و كمر را شكسته اند

 اين نورها كه ميدَمَد از خانه ي حسين

تا روز حشر نرخ قمر را شكسته اند

با اين همه فرشته اگر كه پري شكست

چيزي عجيب نيست كه سر را شكسته اند

از شوق انبيا همه از جانب بهشت

آن گونه آمدند كه در را شكسته اند

وقتي كه پا ز دامن زينب زمين گذاشت

ذرات خاك، قيمت زر را شكسته اند

 

از بس شده اسير ِ تماشاي مادرش

يك پلك هم نميزند از روي دخترش

 

با اين هجوم، وقتِ تماشا نميشود

گيرم كه هست، قسمت ماها نميشود

عرش و بهشت گِرد سرش چرخ ميزنند

با اين حساب نوبت دنيا نميشود

جبريل در تمامي عمرش نديده بود

در ازدحام اين همه دل جا نميشود

با اكبر و سكينه و سجاد و اين بهار

باباتر از حسين كه پيدا نميشود

پيداست از نگاه حسين و صداي او

زيباتر از شنيدن بابا نميشود

شكر خدا كه حضرت ارباب بعد از اين

دلتنگ روي حضرت زهرا نميشود

 

عباس هم ز ديدن او دل نميكَنَد

از گفتن عزيز عمو دل نميكَنَد

يا رقيه س


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/12 - 11:56 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,


با فقیرانِ زمین باز خدا راه آمد

مژده ای آمده که سوگلی شاه آمد

آمد از راه شبِ ذره نوازی حسین

نمک سفره ي شاهانه ي این ماه آمد

به دل سرد زمین باز امیدی داند

یاس خوش عطر و گلاب حرمَ الله آمد

همه ناخواسته گشتند نمک گیر حسین

پیش از خواهش ما عیدی دلخواه آمد

نیست در هیچ کجایی خبر از تنهایی

قبله ي بی کسی هر دل آگاه آمد

کوری چشم بخیل همه ي عایشه ها

همه جا پر شده که فاطمه از راه آمد

 

حضرت زُهره ي زهرای حرم آمده است

زینت شانه ي سقای حرم آمده است

 

رفت خورشید ز رو وقت درخشیدن تو

ماه بیچاره شد از موقع تابیدن تو

کاشف الکرب حسین بعد عموجان هستی

می رود غم ز دلش در عوض دیدن تو

چه قدر در دل دریای عمو جاداری

نشود خسته ابالفضل ز بوسیدن تو

خنده بر صورت زهرایی تو می آید

عمه ات هست فقط عاشق خندیدن تو

علی ِ اکبر و عباس  و حسین و زینب

آب گردد دلشان موقع رنجیدن تو

مهربان دختر ارباب، گدایی به خدا

دست خالی نرود موقع بخشیدن تو

کودک و این همه اوصاف و جلال و جبروت

به خدا نیست غلط معجزه نامیدن تو

 

محشری ، معجزه ای ، بی بدلی غوغایی

دختری نیست به اندازه ي تو بابایی

 

تو طبیبی و به هر درد دوایی داری

مرتضی زاده ای و دست شفایی داری

به خداوند قسم فاطمه در فاطمه ای

چه وقاری چه جلالی چه حیایی داری

هر کسی هست کسی بندگی ات را کرده

هرکجا ملک خدا هست گدایی داری

نام تو معجزه ي حضرت عیسی دارد

مثل بابا دم انگشت نمایی داری

چشم ها خیره شد از گریه ي طوفانی تو

مثل زینب ، دل از ترس رهایی داری

آن قدر ناله زدی تا پدر آمد با سر

همه دیدند به ویرانه خدایی داری

 

طعنه زد چشم پر از آب تو بر آب فرات

پدر از گریه ي تو گشت قتیل العبرات

 

حضرت فاطمه ي دوم این ایل و تبار

مانده ام من تو کجا چادر پر گرد و غبار

عاشقی را تو فقط یاد به مجنون دادی

یک شبه پیر شدی پای غم دوری یار

وای من پیر ترین کودک تاریخ تویی

بر یتیمی نشده هیچ کس این قدر دچار

دم افطار به یاد شکم خالی تو

می شود هر رمضان چشم همه ابر بهار

دست سنگین همه شهر به جانت افتاد

تا که آب آور لبهای تو شد نیزه سوار

دلم از بی کسیت آب شده ای بانو

در دلِ بَرّ و بیابان به تو دادند مزار

 

هر کجا حرف تو شد سوخت تمام جگرم

اسوه ي کودک بحرین فدای تو سرم

محمد حسين رحيميان


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/12 - 11:56 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,

نه ، که گفته که تو جا در دل دنیا داری

تو سر ِ دوش ابالفضل فقط جا داری

 

شور ذکر تو که شیرین شده از این جهت است

که به نامت نمک حضرت زهرا داری

 

هر کسی لایق آن نیست شود سینه زنت

این هم از گوشه ي چشمیست که بر ما داری

 

دل ارباب سر ذوق می آید وقتی

جا در آغوش علی اکبر لیلا داری

 

شام تسخیر سپاه اسرا شد زیرا

تو به دوشت علم زینب کبری داری

 

رُك و رو راست حسوديم مي آيد وقتي

كه عمويي چو علمدار حرم را داري

علي صالحي


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/12 - 11:54 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,


با خنده ي خود صفاي دلها مي شد

آرامش ِ خاندانِ طاها مي شد

 

حنانه ترين دختر اين كاشانه

در كودكي اش مادر ِبابا مي شد

 

در جمع برادران خود تا ميرفت

ليليِ دل عترت ليلا مي شد

 

با لهجه ي شيرين خودش تا ميگفت

بابا بابا بابا غوغا مي شد

 

در پيش نگاه عمه و بابايش

هر لحظه شبيه تر به زهرا مي شد

 

وقتي كه به ديدن عمويش ميرفت

عباس به احترام او پا مي شد

 

پايش روي خاك قبل از آنكه برسد

زير قدمش بال ملك وا مي شد

 

مأمور نبود ورنه گر ميفرمود

تا كوفه تمام دشت دريا مي شد

 

صد حيف نشد بماند و رشد كند

ميماند اگر زينب كبري مي شد

جواد حيدري

 

 


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/12 - 09:06 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا سَيِّدَتُنا رُقَيه عَلَيكِ تَحَّيَهَ وَالسَّلام وَ رَحمَهُ الله وَ بَرَكاتُه

اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا بِنتَ اَميرِالمُومِنين عَليِ ابنِ اَبي طالِب


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا بِنتِ فاطِمَهُ الزَّهراء سَيِّدهِ نِساءِ العالَمين


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا بِنتِ خَديجَهِ الكُبري اُمُّ المُومِنين وَ المُومِنات


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا بِنتِ وَلِّيِ الله


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا اُختَ وَلِّي الله


----


ریحانه ی ارباب


خانه ام عرش معلاست خدا میداند

مستی میکده برپاست خدا میداند

هر دلی مست تولاست خدا میداند

شب شب شادی زهراست خدا میداند

 

شهر پیغمبر اکرم متبرک گشته

خانه ام مهبط انوار ملائک گشته


من حسینم که دلم محرم اسرار بود

من حسینم که سرم نذر ره یار بود

من حسینم پدرم حیدر کرار بود

جد عالی نسبم احمد مختار بود


من حسینم کرمم وسعت چندین دریاست

مادرم حضرت صدیقه کبری زهراست


من حسینم به همه عالم و آدم شاهم

من حسینم که شهنشاه عدالت خواهم

و هدایت گر هر مرد و زن گمراهم

حامی دین خدا هستم و ثاراللهم


من حسینم که به مهرم دو جهان می ارزد

تربتم بر همه ی کون و مکان می ارزد


من حسینم پسری از همه بهتر دارم

من حسینم پسری شبه پیمبر دارم

من حسینم که یلی چون علی اکبر دارم

پسری عاشق سجاده ی دلبر دارم


دو علی  داده خدایم چه بود بهتر از این

من که  راضی به رضایم چه بود بهتر از این


لکن حالا خبر از یاس معطر داده

آری آری به دلم مژده ی کوثر داده

جانمی جان نظری کرده و دختر داده

 و خدا در بغلم زینب دیگر داده


ثمرم امد و بابا شده ام خوشحالم

با چنین دخترکی من به خودم می بالم


 همسرم بار دگر قرص قمر زائیده

قمری که اثرش در همه جا تابیده

به قدومش پر خود را ملکی سائیده

همه آرام بگیرید عسلم خوابیده


خودمانیم که طعم عسلم شیرین است

نه همین ، صاحب دختر شدنم شیرین است


ساره و آسیه و هاجر و حوا آمد

نه فقط تاج سر مریم عذرا آمد 

بهتر این است بگویم خود زهرا آمد

غصه ای نیست دگر همدم بابا آمد


زهره ی هاشمیان گشته عزیز همه است

نوه ای از نوه های علی و فاطمه است


دخترم با خبر از سر ضمیر همه است

با ظهورش به غم و درد همه خاتمه است

نفسش چون نفس مادر خود فاطمه است

کاشف الکرب شبیه قمر علقمه است


نه فقط بر گل شهزاده تخلص دارد

بلکه در دادن حاجات تخصص دارد


قلب آئینه درخشنده تر از الماس است

صورتش صورت حوریه بود حساس است

موجی از عاطفه ها دارد و با احساس است 

زینت دوش یل ام بنین عباس است


به خودم رفته اگر سفره ی احسان دارد

روز و شب بر لب خود ذکر عموجان دارد


آنقدر محو رخش گشته و دل باخته ام 

آینه بهتر از این آینه نشناخته ام

تا که سوری بدهم سفره ای انداخته ام

به تمنای وصالش غزلی ساخته ام


عمه جانش که تماشای رو پوشش بکند

وقت آن است که گوشواره به گوشش بکند


دل عاشق به دل  دربه دری طعنه زده

چادرش بر نظر خیره سری طعنه زده

همچو شمسی که به نور قمری طعنه زده

چهره اش بر ملک و حور و پری طعنه زده


نام زیبای رقیه سر بام فلک است

 چشم بد دور- بگردم چقدر بانمک است


مادرش فاطمه ی خانه صدایش کرده

بیمه ی دائمی لطف خدایش کرده

از حسودان قبایل که جدایش کرده

از الان فکر جهیزیه برایش کرده


کاش باشد و خودش نیز عروسش بکند

کاش باشد و تماشای جلوسش بکند


کاش امروز به سر آید و فردا بشود

بلبل خوش سخن گلشن طاها بشود

زودتر رشد کند خوش قد و بالا بشود

چادری سر کند و زینب کبری بشود


قول دادم که گلم را سفر حج ببرم

قول دادم که برایش دو النگو بخرم


حوصله باشد اگر بافتن مو زیباست

گل و سنجاق سر و حلقه ی گیسو زیباست

مژه و سرمه و هر پرّش ابرو زیباست

گونه و خال و لب دختر خوش رو زیباست


به چنین گوهرزیبای خدامي نازم


به چنین دختر با حجب و حیا می نازم


هر دو وابسته ی چشمان تر یکدگریم

هر دومان زائر حال سحر یکدگریم

هر کجا هم برویم در نظر یکدگریم

صبح و ظهر و سرشب دور و بر یکدگریم


 هرکجا که بروم پشت سرم می آید

نفسم، نخل جوانم ،جگرم می اید


****


روزگاری که نباشم کمرش میشکند
بلبل خوش سخنم بال و پرش میشکند
وسط حمله ی دشمن سپرش می شکند
شانه و بازو و زانو و سرش می شکند

ریسمان گردن ریحانه ی من می بندند
به موی سوخته ی دختر من میخندند
شمر و سردسته ی او بانی جنجال شود
پیش چشمان همه غارت اموال شود
خواهرم تاج سرم راهی گودال شود
دخترم زیر سم اسب لگدمال شود

سحری دخترکم از سر زین می افتد

آه - با صورت خود روی زمین می افتد

عليرضاخاكساري


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 16:22 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا سَيِّدَتُنا رُقَيه عَلَيكِ تَحَّيَهَ وَالسَّلام وَ رَحمَهُ الله وَ بَرَكاتُه

اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا بِنتَ اَميرِالمُومِنين عَليِ ابنِ اَبي طالِب


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا بِنتِ فاطِمَهُ الزَّهراء سَيِّدهِ نِساءِ العالَمين


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا بِنتِ خَديجَهِ الكُبري اُمُّ المُومِنين وَ المُومِنات


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا بِنتِ وَلِّيِ الله


اَلسَّلامُ عَلَيكِ يا اُختَ وَلِّي الله


----


ریحانه ی ارباب


خانه ام عرش معلاست خدا میداند

مستی میکده برپاست خدا میداند

هر دلی مست تولاست خدا میداند

شب شب شادی زهراست خدا میداند

 

شهر پیغمبر اکرم متبرک گشته

خانه ام مهبط انوار ملائک گشته


من حسینم که دلم محرم اسرار بود

من حسینم که سرم نذر ره یار بود

من حسینم پدرم حیدر کرار بود

جد عالی نسبم احمد مختار بود


من حسینم کرمم وسعت چندین دریاست

مادرم حضرت صدیقه کبری زهراست


من حسینم به همه عالم و آدم شاهم

من حسینم که شهنشاه عدالت خواهم

و هدایت گر هر مرد و زن گمراهم

حامی دین خدا هستم و ثاراللهم


من حسینم که به مهرم دو جهان می ارزد

تربتم بر همه ی کون و مکان می ارزد


من حسینم پسری از همه بهتر دارم

من حسینم پسری شبه پیمبر دارم

من حسینم که یلی چون علی اکبر دارم

پسری عاشق سجاده ی دلبر دارم


دو علی  داده خدایم چه بود بهتر از این

من که  راضی به رضایم چه بود بهتر از این


لکن حالا خبر از یاس معطر داده

آری آری به دلم مژده ی کوثر داده

جانمی جان نظری کرده و دختر داده

 و خدا در بغلم زینب دیگر داده


ثمرم امد و بابا شده ام خوشحالم

با چنین دخترکی من به خودم می بالم


 همسرم بار دگر قرص قمر زائیده

قمری که اثرش در همه جا تابیده

به قدومش پر خود را ملکی سائیده

همه آرام بگیرید عسلم خوابیده


خودمانیم که طعم عسلم شیرین است

نه همین ، صاحب دختر شدنم شیرین است


ساره و آسیه و هاجر و حوا آمد

نه فقط تاج سر مریم عذرا آمد 

بهتر این است بگویم خود زهرا آمد

غصه ای نیست دگر همدم بابا آمد


زهره ی هاشمیان گشته عزیز همه است

نوه ای از نوه های علی و فاطمه است


دخترم با خبر از سر ضمیر همه است

با ظهورش به غم و درد همه خاتمه است

نفسش چون نفس مادر خود فاطمه است

کاشف الکرب شبیه قمر علقمه است


نه فقط بر گل شهزاده تخلص دارد

بلکه در دادن حاجات تخصص دارد


قلب آئینه درخشنده تر از الماس است

صورتش صورت حوریه بود حساس است

موجی از عاطفه ها دارد و با احساس است 

زینت دوش یل ام بنین عباس است


به خودم رفته اگر سفره ی احسان دارد

روز و شب بر لب خود ذکر عموجان دارد


آنقدر محو رخش گشته و دل باخته ام 

آینه بهتر از این آینه نشناخته ام

تا که سوری بدهم سفره ای انداخته ام

به تمنای وصالش غزلی ساخته ام


عمه جانش که تماشای رو پوشش بکند

وقت آن است که گوشواره به گوشش بکند


دل عاشق به دل  دربه دری طعنه زده

چادرش بر نظر خیره سری طعنه زده

همچو شمسی که به نور قمری طعنه زده

چهره اش بر ملک و حور و پری طعنه زده


نام زیبای رقیه سر بام فلک است

 چشم بد دور- بگردم چقدر بانمک است


مادرش فاطمه ی خانه صدایش کرده

بیمه ی دائمی لطف خدایش کرده

از حسودان قبایل که جدایش کرده

از الان فکر جهیزیه برایش کرده


کاش باشد و خودش نیز عروسش بکند

کاش باشد و تماشای جلوسش بکند


کاش امروز به سر آید و فردا بشود

بلبل خوش سخن گلشن طاها بشود

زودتر رشد کند خوش قد و بالا بشود

چادری سر کند و زینب کبری بشود


قول دادم که گلم را سفر حج ببرم

قول دادم که برایش دو النگو بخرم


حوصله باشد اگر بافتن مو زیباست

گل و سنجاق سر و حلقه ی گیسو زیباست

مژه و سرمه و هر پرّش ابرو زیباست

گونه و خال و لب دختر خوش رو زیباست


به چنین گوهرزیبای خدامي نازم


به چنین دختر با حجب و حیا می نازم


هر دو وابسته ی چشمان تر یکدگریم

هر دومان زائر حال سحر یکدگریم

هر کجا هم برویم در نظر یکدگریم

صبح و ظهر و سرشب دور و بر یکدگریم


 هرکجا که بروم پشت سرم می آید

نفسم، نخل جوانم ،جگرم می اید


****


روزگاری که نباشم کمرش میشکند
بلبل خوش سخنم بال و پرش میشکند
وسط حمله ی دشمن سپرش می شکند
شانه و بازو و زانو و سرش می شکند

ریسمان گردن ریحانه ی من می بندند
به موی سوخته ی دختر من میخندند
شمر و سردسته ی او بانی جنجال شود
پیش چشمان همه غارت اموال شود
خواهرم تاج سرم راهی گودال شود
دخترم زیر سم اسب لگدمال شود

سحری دخترکم از سر زین می افتد

آه - با صورت خود روی زمین می افتد

عليرضاخاكساري


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 16:08 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,

میـان آینـه هــا عکس یــار افتــاده
خـدا بـه حضرت اربـاب دختـری داده
فرشتـه هـا همگـی در تـدارک اطعـام
و دود کــردن اسپنـد بهــر شهـزاده
و بال حضرت جبریل فـرش راهش شـد
برای نوکـری اش لشکـری شـد آمـاده
و با شراب طهوری کـه بـا خــودش آورد
حراج کرده عمویش بـه کاسه هـا بـاده
تـو آمدی که اجابت کنی دعای مرا
شبیـه حضـرت زهـرا به روی سجـاده

بیا به ما بچشان جرعـه ای ز آب حیـات
نثـار مقــدم پاکـت چهــارده صلـوات

بگــو برای همـــه از مقـــام بالایــت
کـه شهـد عشق چکیـده ز روی لبهایت
نشان بـده بــه همـه دلبرانـه بــودن را
اسیــر دلبــری ات بـود و هست بابایت
تویـی که عرش نشینی به شانه های عمـو
تویـی که شانـه ی عبـاس بوده جـا پایت
میان نافلــه عمــه چــه حاجتـی دارد
دخیــل بستـه بـه چـادر نمـاز زیبـایت
فـدای قامت سبـزی که مثل فاطمه بـود
ندیـده صحنـه ی گیتی دوباره همـتایت

تویی شبیه تر از هر کسی به مادرمان
شبیـه فاطمـه هستـی تو در برابرمان

کریمـه ای و کریمـان گـدای کـوی شمـا
و قبلـه گـاه دل ما فقط به سـوی شما
شمیـم سیـب رسیــده بیـا نگـاه بکــن
بیا که می وزد از کوچـه کوچه بوی شما
مـرا بخـر کـه غلامـی بـدم ولـی بانــو
در آرزوی تــو هستــم در آرزوی شما
مـن از تبـار شریفـی ز نسـل سلمانــم
کــه اعتبـار گرفتــم از آبـروی شمـا
اگـر تمـام جهـان را کسی به من بدهـد
عـوض نمی کنم حتـی به تـار موی شمـا

تویی که دلبری ات برده صبر و هوش عمو
عمـوت ساقـی طفلان تـو مـی فروش عمو

تویی که باز شود صد گـره به دستانت
هــزار حاتــم طایـی گـدای احسانت
سه ساله دختـر ارباب هستی و پـدرت
دخیـل بستـه دلش را به ناز چشمانت
چگونــه حاجت خـود را گرفتی از بابا
چه صحنه های غریبی که دیده دامانت
مثال حضـرت یعقـوب می شـوی وقتی
بـه جـای پیرهنـی سر رسد به کنعانت
عجیب نیست که ما را اسیر خود کردی
عجیب نیست که چشمان ماست گریانت

خدا کند که به ما هم دمی اشاره کنی
به کـار خیـر محال است استخاره کنی

احمدايراني نصب

برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 10:48 | 1 2 3 4 5

شعر ولادت حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,

میـان آینـه هــا عکس یــار افتــاده
خـدا بـه حضرت اربـاب دختـری داده
فرشتـه هـا همگـی در تـدارک اطعـام
و دود کــردن اسپنـد بهــر شهـزاده
و بال حضرت جبریل فـرش راهش شـد
برای نوکـری اش لشکـری شـد آمـاده
و با شراب طهوری کـه بـا خــودش آورد
حراج کرده عمویش بـه کاسه هـا بـاده
تـو آمدی که اجابت کنی دعای مرا
شبیـه حضـرت زهـرا به روی سجـاده

بیا به ما بچشان جرعـه ای ز آب حیـات
نثـار مقــدم پاکـت چهــارده صلـوات

بگــو برای همـــه از مقـــام بالایــت
کـه شهـد عشق چکیـده ز روی لبهایت
نشان بـده بــه همـه دلبرانـه بــودن را
اسیــر دلبــری ات بـود و هست بابایت
تویـی که عرش نشینی به شانه های عمـو
تویـی که شانـه ی عبـاس بوده جـا پایت
میان نافلــه عمــه چــه حاجتـی دارد
دخیــل بستـه بـه چـادر نمـاز زیبـایت
فـدای قامت سبـزی که مثل فاطمه بـود
ندیـده صحنـه ی گیتی دوباره همـتایت

تویی شبیه تر از هر کسی به مادرمان
شبیـه فاطمـه هستـی تو در برابرمان

کریمـه ای و کریمـان گـدای کـوی شمـا
و قبلـه گـاه دل ما فقط به سـوی شما
شمیـم سیـب رسیــده بیـا نگـاه بکــن
بیا که می وزد از کوچـه کوچه بوی شما
مـرا بخـر کـه غلامـی بـدم ولـی بانــو
در آرزوی تــو هستــم در آرزوی شما
مـن از تبـار شریفـی ز نسـل سلمانــم
کــه اعتبـار گرفتــم از آبـروی شمـا
اگـر تمـام جهـان را کسی به من بدهـد
عـوض نمی کنم حتـی به تـار موی شمـا

تویی که دلبری ات برده صبر و هوش عمو
عمـوت ساقـی طفلان تـو مـی فروش عمو

تویی که باز شود صد گـره به دستانت
هــزار حاتــم طایـی گـدای احسانت
سه ساله دختـر ارباب هستی و پـدرت
دخیـل بستـه دلش را به ناز چشمانت
چگونــه حاجت خـود را گرفتی از بابا
چه صحنه های غریبی که دیده دامانت
مثال حضـرت یعقـوب می شـوی وقتی
بـه جـای پیرهنـی سر رسد به کنعانت
عجیب نیست که ما را اسیر خود کردی
عجیب نیست که چشمان ماست گریانت

خدا کند که به ما هم دمی اشاره کنی
به کـار خیـر محال است استخاره کنی

احمدايراني نصب

برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 08:00 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,


رنگ نیلی زده اند بر تو که زیبا باشی

و خدا خواسته هم صورت زهرا باشی


ماه، پنهان شده امشب، که نباشد در چشم


آسمان باشد و ماه ش، که تو تنها باشی

و خدا خواسته از معجزه ی بارش اشک؛

با همه کوچکی ات، وسعت دریا باشی

خط  به خط خوانده ام امشب به خدا در گوش ت؛

مصحف فاطمی ام را که تو معنا باشی

آمدی برگ گلم! تا وسط معرکه ها

کاشف الکرب من و حضرت سقا باشی

نه که این نام "یتیمی" به شما می ماند

تو از این تهمت بی پایه مبرا باشی

عاقبت می رسد آن لحظه ی رویایی...آه

قدر یک شب که شده؛ ام ابیها باشی

ناظران خرده از آن موی سپیدت گیرند

و تو سرگرم سخن با سر بابا باشی

تو چرا اینهمه دستت به کمر میگیری؟

زخم ها مانع آن است که سر پا باشی؟

گو به هر کس که ز قدّ خم تو می پرسد:


من خود فاطمه ام!... کاش که بینا باشی

دخترم! قبله سوم شده این شهر دمشق

مثل شش گوشه، تو باید که مطلا باشی

حنيف منتظر قائم

برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/9 - 08:43 | 1 2 3 4 5

شعر حضرت رقيه س

دسته بندی : حضرت رقيه س,

پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی گیرد

غروب غربت ما از چه رو پایان نمی گیرد


پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابر

که من از تشنگی پر پر زدم، باران نمی گیرد؟


علی اکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زد

علی اصغر سر انگشت مرا دندان نمی گیرد


به بازی باز هم خود را به مردن زد عمو جانم

ولی با بوسه هایم چون همیشه جان نمی گیرد


نگاه عمه طعم اشک دارد، امشب تلخی است

دل دریایی او بی دلیل این سان نمی گیرد


نمی دانم چرا این ذوالجناح مهربان امشب

تمرد می کند، از هیچ کس فرمان نمی گیرد


پدر! می ترسم، این تشویش را پایان نخواهی داد

دلم آرام جز با چند خط قرآن نمی گیرد

آرش شفائي

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/31 - 09:32 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر